دیشب تا نزدیکای صبح نخوابیدم. هنوز یه ساعتی نخوابیده بودم که با صدای مادرم که منو صدا میزد از خواب پریدم.
صدای گوسفندای توی حیاط داشت رو اعصابم راه میرفت.از پلههای اتاقم پایین اومدم و یه راست رفتم سراغ آشپزخونه یه چایی که زیر استکان رو روش گذاشته بودن تا سرد نشه همونجور بی صاحب مونده بود.بدون اینکه سرو و صورتمو بشورم رفتم سراغش و بقیه ماجرا...
بعد یه ۱۰ دقیقه مادرم بابم صدام زد و گفت زود باش بیا اینا رو سر ببر که کلی کار داریم. منم همونجوری پریدم بیرون رفتم سه سوته یکی از گوسفندا رو نقش زمین کردم و سرشو بریدم. انگار داشتم تلافی سر و صدای صبح رو سرش در میاوردم.
خوب این جریان برا گوسفند دوم هم یک ساعت بعد تکرار شد.
خوب من امروز با خودم فکر کردم فلسفه این کار چی هست؟چرا مردم اینقدر پول خرج میکنن که قاتل یه گوسفند بشن؟
الان متوسط قیمت یه گوسفند حدود ۷۰۰ هزار تومانه که اگه همهی ایرانیایی که میخوان تو این روز گوسفند بکشن به جاش اینو تو یه صندوق بندازن احتمالا سالانه با این پول میشه ۶-۷ تا کارخونه درست و حسابی تو ایران ساخت و کلی از بیکارای جامعه کم کرد.همون طور که میدونید دلیل اکثر فساد و بی بندوباری ها یا از فقر هست یا از بیکاری... حالا ببینید با این کار چه کمکی به جامعه میشه.متاسفانه نه نسل قدیمی جامعهی ما اجازه تغییرات رو به خودشون میدن و نه نسل جدید حوصله قانع کردن نسل قدیم رو دارن.
به نظر من دعای فردی که براش کار جور شده و از بلاتکلیفی در اومده خیلی با ارزشتر از داد و بیداد یه گوسفند در حال مرگه... حالا نتیجهگیری با خودتون...