چند روز پیش آهنگ خیلی زیبای ؛من فکر چشمای توام ؛ از حمید عسگری رو گوش میدادم .این آهنگ یکی از بهترین هایی هست که من به شخصه باهاش یکی دو سالی خاطره دارم.با شنیدنش خیلی از خاطرات برام زنده شد.
دیشب هم فیلم شوالبه تاریکی (بتمن) رو دوباره دیدم و سقوط هاروی دنت از ریاست دادگستری به کف خیابون رو دیدم.قبلا فیلم رو برای هیجان میدیدم ولی خیلی این فیلم منو تحت تاثیر قرار داد.شخصیت بتمن تغییر ناپذیر و به قول جوکر فساد ناپذیره و رویارویی این شخصیت با شخصیتی مثل جوکر که شبیه اقیانوس ناپایدار هست تضاد های درونی انسان ها رو هایلایت میکنه.البته در نسخه های بعدی این فیلم شاهد سقوط فیزیکی بتمن هستیم که تا حد انسان های عادی پایین میآید ولی در نهایت روح و شخصیت شهباز(رجوع شود به لغت نامه دهخدا) خود را حفظ میکند.
دیشب تا نزدیکای صبح نخوابیدم. هنوز یه ساعتی نخوابیده بودم که با صدای مادرم که منو صدا میزد از خواب پریدم.
صدای گوسفندای توی حیاط داشت رو اعصابم راه میرفت.از پلههای اتاقم پایین اومدم و یه راست رفتم سراغ آشپزخونه یه چایی که زیر استکان رو روش گذاشته بودن تا سرد نشه همونجور بی صاحب مونده بود.بدون اینکه سرو و صورتمو بشورم رفتم سراغش و بقیه ماجرا...
بعد یه ۱۰ دقیقه مادرم بابم صدام زد و گفت زود باش بیا اینا رو سر ببر که کلی کار داریم. منم همونجوری پریدم بیرون رفتم سه سوته یکی از گوسفندا رو نقش زمین کردم و سرشو بریدم. انگار داشتم تلافی سر و صدای صبح رو سرش در میاوردم.
خوب این جریان برا گوسفند دوم هم یک ساعت بعد تکرار شد.
خوب من امروز با خودم فکر کردم فلسفه این کار چی هست؟چرا مردم اینقدر پول خرج میکنن که قاتل یه گوسفند بشن؟
الان متوسط قیمت یه گوسفند حدود ۷۰۰ هزار تومانه که اگه همهی ایرانیایی که میخوان تو این روز گوسفند بکشن به جاش اینو تو یه صندوق بندازن احتمالا سالانه با این پول میشه ۶-۷ تا کارخونه درست و حسابی تو ایران ساخت و کلی از بیکارای جامعه کم کرد.همون طور که میدونید دلیل اکثر فساد و بی بندوباری ها یا از فقر هست یا از بیکاری... حالا ببینید با این کار چه کمکی به جامعه میشه.متاسفانه نه نسل قدیمی جامعهی ما اجازه تغییرات رو به خودشون میدن و نه نسل جدید حوصله قانع کردن نسل قدیم رو دارن.
به نظر من دعای فردی که براش کار جور شده و از بلاتکلیفی در اومده خیلی با ارزشتر از داد و بیداد یه گوسفند در حال مرگه... حالا نتیجهگیری با خودتون...
یه دو سه هفتهای میشه که ساعات خوابم به هم ریخته .مثلا تا ساعت ۷ صبح بیدارم و بعدش که میگیرم میخوابم حدود ساعتای ۵ بعد از ظهر از خواب بیدار میشم. کلا این وضع زندگی رو دوست ندارم ولی وقتی اول صبح وقتی خورشید هوا رو روشن میکنه رو عاشقشم.
از فردا ساعت ۱۱ میخوام هر جور شده بگیرم بخوابم که زمان خوابم درست بشه که بتونم به کارام برسم.
این فریمورک هم اعصابو خورد کرده .تا حالا یه ۳۰ هزار خطی براش کد نوشتم ولی خیلی از قسمتاش مونده که باید تکمیلشون کنم...
یه مدتی هست که دارم روی یه مورد روانشناسی کار میکنم , البته نه اینکه بخوام پژوهش انجام داده باشم.
تو این چند مدت روی یه سری ازآدما ها با ویژگی های رفتاری مشابه تحقیق کردم از خصوصیات این افراد اینه که معمولا همه ی داشته هاشون رو به سختی به دست آوردند نه کلاس خصوصی رفتن و نه مدرک شبکه سیسکو دارن همه ی دانش این افراد از دو منبع اصلی استاد شاگردی و منابع علمی (کتاب و اینترنت) میاد . این کیس ها همیشه فکر میکنن هیچ کس به اندازه اونا زحمت نکشیده و همه رو آدمای تنبلی میدونن ... خلاصه زمین و زمان رو بدهکار خودشون میدونن.
این افراد معمولا به جای کار کردن برای بقیه تمایل دارند برای خودشون کار کنند و هر از چند گاهی با یه شیرین کاری مثل هک یا لو دادن باگ های خطرناک برای عموم سازمان های بزرگ رو مسخره کنن.
جالب اینجاس جاه طلبی این افراد هم خیلی زیاده, به حدی که اکثرا برای تقاضای کار درخواستی به شرکت ها ارسال نمیکنن و اگه هم رزومه ای ارسال کنند در بند اول رزومه مقدار حقوق درخواستی رو ذکر میکنن که معمولا کم هم نیست.
زندگی این دسته از افراد زیاد عادی نیست و معمولا چالش های زیادی رو طی کردند تا به نقطه فعلی رسیدن. جالب اینجاس که ضریب هوشی این افراد معمولا خیلی بالا نیست ولی پشتکار در ادامه کار در این تیپ آدما اصلا تمومی نداره و اگه بخوان کاری رو انجام بدن عین تراکتور 24 ساعت شبانه روز روی حل مسئله کار میکنن بدون اینکه متوجه گذر زمان بشن.
جالبه بدونید این تریپ آدمها دانشمندان زمان , خلافکار های قرن , میلیاردر ها , کارآفرینان برتر و بیماران پوچ گرا هستند .
بنده فکر میکنم همچین شخصیت های رادیکالی رو باید در سطح جامعه شناسایی کرد و با دادن جهت درست به زندگیشون اونا رو در راه پیشرفت اجتماع بشری قرار داد چون با وجود شخصیت های رادیکال اینچنینی تغییر رفتار و رویکرد در این آدمها به سرعت اتفاق میفته و ممکنه فردی که قراره یه کار بزرگ علمی انجام بده در مدت کوتاهی با تغییر رویکرد به فرد خطرناکی برای جامعه تبدیل بشه.